![](http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/love/2/2.gif)
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارق ارجام الستش کرده بود
گفت یارب از چه خوارم کرده ای
برصلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق مجنونم نکن
من که مجنونم تومجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان وپیدایت منم
سالها باجور لیلی ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
|